شاخه:
آشنایی با اختلال سوگ و راه مدیریت آن
شاخه:
همه ما در زندگی اشخاص عزیزی را از دست میدهیم و از نبود آنها سوگوار میشویم. گاه حتی با از دست دادن شیء یا حیوان و گیاهی نیز سوگوار میشویم و غم تمام وجودمان را میگیرد. برخلاف تصور رایج افراد هنگام تجربه سوگ نه تنها احساس غم، بلکه احساسات دیگری را نیز میتوانند تجربه کنند. مثل خشم که قویترین و رایج ترین این احساسات هست.
اگر بخواهید با سوگ و اختلال سوگ بیشتر آشنا شوید و راه هایی برای درمان سوگ در پیش بگیرید، خوب است که با لنز دلبستگی به این مسئله نگاهی بکنیم. در این مقاله از جوونه میخواهیم به این مسائل بپردازیم. با ما همراه باشید.
سوگ، تجربه ای انسانی
سوگ یکی از تجربههای انسانی است که اغلب زمانی رخ میدهد که کسی عزیز یا چیزی که برای ما مهم بوده، از دست میدهیم. این احساس میتواند به شکلهای مختلفی خود را نشان دهد، از غم و اندوه عمیق گرفته تا احساس بیپناهی و سردرگمی. اما وقتی نگاهمان را از منظر دلبستگی به این موضوع میاندازیم، متوجه میشویم که سوگ، در واقع پاسخی به از دست دادن رابطهای است که برای ما اهمیت داشته.
دلبستگی به معنای ارتباط عاطفی و پیوندی است که بین فرد و اطرافیانش شکل میگیرد. این پیوند، امنیت و آرامش را در زندگی فرد فراهم میکند و به فرد این احساس را میدهد که در دنیای بزرگ و پر از تغییرات، جایی برای تعلق دارد. وقتی این پیوند قطع میشود—مثلاً از دست دادن یک عزیز یا جدایی از کسی که به او وابستهایم—احساس فقدان شدید به سراغمان میآید. این فقدان نه تنها به معنای از دست دادن فردی است که دوستش داریم، بلکه به معنای از دست دادن منبعی از امنیت و حمایت نیز هست.
از دیدگاه دلبستگی، سوگ نه تنها احساسی است که از فقدان چیزی بیرونی به وجود میآید، بلکه شکلی از بحران در رابطه با خود و دیگران است. فرد ممکن است در این زمان، دچار احساس گمگشتگی شود، به این معنا که نمیداند چگونه با دنیای جدید و بدون حضور آن فرد یا شیء مهم کنار بیاید. این احساس گمگشتگی میتواند در مراحل مختلف سوگ، از واکنشهای اولیه مثل انکار یا عصبانیت، تا مرحلهی پذیرش و سازگاری، به شکلهای مختلف ظاهر شود.
درک دلبستگی در سوگ به این کمک میکند که بفهمیم این فرایند تنها یک واکنش احساسی نیست، بلکه یک تلاش برای بازسازی رابطهها و یافتن دوباره معنای امنیت و حمایت در دنیای از دست رفته است. این فرآیند به زمان نیاز دارد و در هر فرد، منحصر به فرد است. بنابراین، مهم است که هنگام برخورد با کسی که در حال تجربه سوگ است، احساسات و واکنشهای او را درک کنیم و به او فضا و زمان کافی برای گذر از این مرحله بدهیم.
دلبستگی به ما نشان میدهد که سوگ تنها یک رنج نیست؛ بلکه به نوعی راهی است برای بازسازی خود و یادآوری اینکه چقدر به ارتباطات انسانی و پیوندهای عاطفی نیاز داریم. در نهایت، سوگ میتواند به فرد کمک کند تا دوباره با خودش و دنیای پیرامونش ارتباط برقرار کند، با این تفاوت که این ارتباط حالا با یادگیری و درک عمیقتری از ارزشهای انسانی و تعلقاتش شکل میگیرد.
دلبستگی و سوگ
از دید نظریه دلبستگی و رویکرد EFT (درمان هیجان مدار)، دلبستگی پیوند هیجانی و احساسی عمیقی است که بین ما و شخص مهمی (مانند والدین) شکل میگیرد. به عبارتی ارتباطی بین شما و شخص مقابل شکل میگیرد که از صرف ارتباط فراتر است و چیزی عمیقتری بین شما و او در جریان است.
وقتی بین شما و شخصی دلبستگی شکل میگیرد، نظر آن شخص برایتان اهمیت بسیار زیادی دارد و اگر او نباشد ناراحتی خیلی زیادی را تجربه میکنید. وقتی فرد از شخص دلبستهاش دور میشود یا فاصله زیادی را با او تجربه میکند که خارج از ظرفیت روانی او است، معمولاً احساس اضطراب را تجربه میکند و میخواهد به هر نحوی که شده نزدیک شخص دلبسته باقی بماند.
در کودکان معمولا این تلاش به نزدیکی به صورت گریه کردن یا چسبیدن به مادر خود را نشان میدهد. در حالی که در بزرگسالی ممکن هست که این رفتارها به شکل احساس گیجی، انکار، غم و سایر علائم خودش را نشان بدهد. در نتیجه سوگ در نظریه دلبستگی به این معنا هست که فرد از شخصیت دلبسته اش دور شده و خواهان وصال با او است.
حال یکی از عواملی که منجر به این دوری و جدایی از فرد دل بسته میشود، مرگ عزیزان هست. همچنین عواملی مانند طلاق یا ترک یکی از والدین منجر به تجربه سوگ در فرزند میتواند باشد و آنها هم سوگ را تجربه کنند یا حتی همسری به دلیل از دست دادن شریک زندگی اش این سوگ را تجربه بکند.
علاوه بر آن سوگ لزوما به معنای فوت شخص نیست. بلکه ممکنه که شخص به واسطه رابطه عاطفی که با پارتنرش داشته و حالا در دوره جدایی هست، سوگ را تجربه بکند.
مراحل سوگ
در اینجا از دیدگاه دلبستگی میخواهیم تلاش بکنیم که شما را با مراحل سوگ بیشتر آشنا بکنیم. هنگام خوندن این مراحل باید به این نکته توجه داشته باشید که قرار نیست همه افراد به یک شکل و میزان این مراحل را پشت سر هم طی بکنند و همچنین ممکن هست که فرد به صورت رفت و برگشتی در این مراحل عمل بکند؛ یعنی ممکنه که در حالی که از مرحله یک گذر کرده و به دو رسیده دوباره مجدد به یک برگرده یا یک و دو رو با هم تجربه بکنه.
وقتی فرد نسبت به مراحل سوگ آشنایی بیشتری داشته باشه میتونه با خودش بیشتر همدردی و همدلی بکنه و متوجه بشه که چه مواردی یا چه چیزهایی که در حال تجربه هست، طبیعیه؟ چه مواردی طبیعی نیست و نیاز داره که زمان بده و برای حلش اقداماتی بکنه.
همچنین اطرافیان نیز با دانستن این مراحل درمان سوگ میتونند به شخص کمک بکنند که دوره سوگواریش رو بهتر طی کنه و آگاه میشن از اینکه چه رفتارهایی رو نباید در ارتباط با شخص سوگوار انجام بدن و چطور میتونن هوای اون رو بیشتر داشته باشند.
طبق گفته جان بالبی مراحل سوگ در بزرگسالان عبارتند از:
- بیحسی
- اعتراض
- ناامیدی
- سازمان دهی مجدد
در بیحسی فرد انگار گیجه و نمیدونه که دقیقاً چه اتفاقی افتاده و انگار هنوز تو شوکه.
در مرحله اعتراض فرد نسبت به اینکه میبینه که اون شخص دلبستش نیست اعتراض میکنه. رفتارهای اعتراض گونه میتونه شکلهای مختلفی داشته باشه یعنی افراد به صورتهای متفاوت اون را تجربه کنند. یکی از شایع ترین رفتار اعتراض گونه در این مرحله تجربه خشم هست.
در ناامیدی فرد هرچه تلاش کرده شخص دلبسته اش را برگر داند یا به او مجددنزدیک شود ناتوان مانده و دیگر به سمت تجربه غم و ناامیدی حرکت میکند.
در سازمان دهی مجدد، فرد تلاش میکند با صحبت کردن در مورد تجربیات ناراحت کننده و برخورد عاطفی و شناختی با فقدان، یک معنای تازه تر در زندگی خلق کند و با فقدان کنار بیاید. آن ها بازنمود خود و چهره دلبستگی از دست رفته خود را به گونه ای سازمان دهی می کنند که هم پیوند مستمربه شکل دیگر و هم سازگاری با شرایط پس از فقدان امکان پذیر باشد.
اختلال سوگ و انواع آن
تا اینجا ما درباره سوگ و پذیرش مرگ عزیزان صحبت کردیم. در اینجا میخواهیم به این امر اشاره کنیم که چه میشود که سوگ به اختلال سوگ تبدیل میشود؟ آیا تا به حال شده که با خود بیندیشید چه میشود که برخی افراد در سوگ میمانند و تا مدتها سوگوار فرد ازدست رفته شان هستند؟ یا تاکنون با خود اندیشیده اید که چرا با وجود اینکه فرد، شخص عزیزی را از دست داده ولی نه یک قطره اشکی میریزد و نه سوگ عمیقی را بواسطه از دست دادن تجربه میکند؟
این دو نوع از مواردی که بیان شد در دسته اختلال سوگ قرار میگیرند. سوگ به خودی خود امری نیست که اختلال محسوب شود اما وقتی که منجر به نقص در عملکرد روانی یا حتی جسمی در فرد شود یا سایر حیطه های زندگی او را تحت تاثیر قرار دهد، آنوقت بحث اختلال سوگ مطرح هست. دو نوع رایج اختلال سوگ عبارتند از:
- سوگ مزمن
- سوگ تاخیری
در ادامه بیشتر به هر یک از این موارد میپردازیم:
سوگ مزمن
در این نوع اختلال سوگ، فرد در پذیرش مرگ عزیزان و بازگشت به زندگی عادی خود مشکل دارد. افرادی که بیشتر سبک دلبستگی آشفته یا اضطرابی دارند ممکن است بیشتر درگیر این نوع از اختلال سوگ شوند. این افراد بیشتر احتمال دارد که درگیر اختلالات اضطرابی و افسردگی پس از مرگ عزیزان شوند. در سوگ مزمن فرد هیجانات منفی زیادی را تجربه میکند و ممکن است به طور بیش از حد مشغولیت فکری مربوط به عزیز از دست رفته خود داشته باشند و تا ماه ها یا حتی سال ها نتوانند به زندگی عادی برگردند.
سوگ تاخیری
در این نوع از اختلال سوگ، فرد ممکن است هیچ احساسی از خود نشان ندهد ( نه غم و نه هیچ احساس دیگری مانند خشم و..) یا احساس خیلی کمی از خود نشان دهد که با رابطه شخص دلبسته اصلا تناسب ندارد و همچنین از اینکه با این احساسات در تماس باشد اجتناب میکند یا دست به سرکوب و عدم تجربه آنها میزند. در این نوع اختلال سوگ فرد انگار تلاش میکند زندگیش را کند و تظاهر کند هیچ اتفاقی نیفتاده.
او آنقدر عادی به زندگی خود ممکن است ادامه دهد که دیگران را دچار حیرت کند اما با گذشت زمان کم کم احساساتی که سرکوب شده بالا می آیند و فرد ممکن است گسست های هیجانی و غم و خشم و سایر احساساست را تجربه کند. به عبارتی انگار در ابتدا هیچ خبر خاصی نیست ولی با گذشت زمان به جای اینکه علائم سوگواری کاهش پیدا کند برعکس افزایش پیدا کرده و جلوه گر میشوند.
این اختلال سوگ ممکن است منجر به بیماری های روان تنی شود. زیرا وقتی افراد از تماس با احساساتشان اجتناب میکنند، این احساسات در بدن جمع میشوند و بدن تا یک جایی تحمل میکند. از یک جا به بعد بدن این احساسات تخلیه نشده را دشمن فرضی در نظر میگیرد و به مبارزه با آنها برمیخیزد و به همین دلیل بیماری های سایکوسماتیک یا روان تنی جلوه گر میشود. افرادی که درگیر سبک دلبستگی اجتنابی هستند بیشتر احتمال دارد که درگیر سوگ تاخیری شوند.
در نهایت، بطور کلی علائمی از اختلال سوگ از نظر بالینی وجود دارد و اگر فردی در دراز مدت( حداقل بیش از دوماه) بیش از 5 مورد از این علائم را تجربه میکند خوب است که حتما به متخصص یا درمانگر مراجعه کند. این علائم عبارتند از:
- بی حسی عاطفی
- مبهوت شدن
- احساس بی معنی بودن زندگی
- بی اعتمادی به دیگران
- اوقات تلخی
- دشواری در پذیرش فقدان
- سردرگمی هویت
- اجتناب از واقعیت فقدان
- دشواری در ادامه زندگی
تاثیر سبک های دلبستگی در مواجهه با سوگ
ذکر این نکته بسیار مهم هست که بدانید آنچه منجر به مرز بین تجربه اختلال سوگ به صورت موارد بالا که گفتیم، با سوگ بطور عادی و امری سازگار، جنس خود دلبستگی افراد با آن شخص از دست رفته است.طبق تحقیقات نشان داده شده که افرادی که دلبستگی ایمن دارند، بهتر با سوگ و پذیرش مرگ عزیزان کنار می آیند و سریعتر مراحل سوگ را طی میکنند و درگیر اختلال سوگ نمیشوند.
در عوض افرادی که سبک دلبستگی ناایمن دارند ( مانند دلبستگی اضطرابی، آشفته و اجتنابی) بیشتر درگیر اختلال سوگ میشوند. بطور خیلی خلاصه میتوان گفت افراد در هر سبک دلبستگی در مواجهه با سوگ به شکل زیر عمل میکنند:
- دلبستگی ایمن: افراد با این سبک، در سوگ احساساتشان را به خوبی ابراز میکنند، از دیگران کمک میگیرند و به مرور زمان، آرامش بیشتری پیدا میکنند.
- دلبستگی اضطرابی: این افراد ممکن است بهشدت نگران شوند، احساس کنند دیگر کسی آنها را درک نمیکند، یا مدام به دنبال اطمینان و حمایت دیگران باشند.
- دلبستگی اجتنابی: این گروه سعی میکنند احساساتشان را نادیده بگیرند یا از مواجهه با سوگ فرار کنند. اما سرکوب احساسات باعث میشود این زخم عمیقتر شود.
- دلبستگی آشفته: آنها ممکن است بین احساس نیاز به دیگران و ترس از آسیبپذیری در نوسان باشند، و همین مسئله فرآیند سوگ را برایشان پیچیدهتر میکند.
لازم به ذکر هست که سبک دلبستگی شخص در کودکی و نوزادی شکل گرفته و در بزرگسالی نیز فرد همان سبک دلبستگی را خواهد داشت. سبک دلبستگی مانند عینکی است که فرد به چشمش زده و تلاش میکند در راستای آن چهارچوب وقایع را هضم و فهم کند. حتی همانطور که دیدید در سوگ نیز سبک دلبستگی اثرگذار است.
انواع سوگ سالم
حال که با اختلال سوگ آشنا شدید خوب است که درباره تجربه سوگ بطور سالم هم بدانید. دانستن انواع تجربه سوگ سالم نیز به شما کمک میکند بدانید آیا سوگی که تجربه میکنید غیر سالم است یا خیر؟ آیا باید در راستای آن اقدامی کنید یا خیر؟
افرادی که سوگ را بطور سالمتری تجربه میکنند، معمولا به دو صورت رفتارشان نمود دارد:
سوگ رایج
در دسته اول که رایجتر هم هست و به آن سوگ رایج میگوییم فرد در ابتدا هیجانات منفی و غم را تجربه میکند اما با گذشت زمان میتواند معنای تازه تری برای خود خلق کند و ابعاد هویتی جدیدتری جدا از فرد از دست داده برای خود ایجاد کند. در نتیجه میزان تجربه هیجان منفی به مرور کاهش پیدا مکیند و فرد میتواند به زندگی عادی خود برگردد.
سوگ تاب آور
در دسته دوم نیز فرد ممکن هست که به دلیل اینکه از درون روی پای خود ایستاده و متکی شده و شخصیت قدرتمندی دارد، از درون هیجاناتی را تجربه کند ولی از بیرون نمود هیجان منفی بسیار زیادی نداشته باشد. در نتیجه این فرد از درون تلاش میکند که هضم کند چه اتفاقی درحال افتادن است و تلاش کند که معنای جدیدی بسازد و خود را بازسازی کند.
اگر بصورت روند بخواهیم سیر این نوع سوگ را در نظر بگیریم بدین صورت است که فرد هم در ابتدا و هم در دراز مدت هیجانات کمتری را تجربه میکند و میتواند به زندگی برگردد. به این نوع از سوگ، سوگ تاب آور میگوییم.
بطور کلی افرادی که دلبستگی ایمنی دارند در سوگ سالم یکسری مراحلی را طی میکنند و از الگوهایی بهره میگیرند که اگر افراد با دلبستگی ناایمن نیز پس از شکلگیری رابطه قوی و خوب با درمانگر از این الگوها استفاده کنند، میتوانند مراحل سوگ را پشت سر گذاشته و به زندگیشان ادامه دهند.
مدل شناختی وابستگی(CAM) در درمان سوگ
این مدل بهطور خاص طراحی شده تا توضیح بدهد که چرا برخی از افراد پس از فقدان یک عزیز، علائم سوگ طولانیمدت را تجربه میکنند. بر اساس مدل مککالوم و برایانت، وظیفه اصلی فرد سوگوار در اختلال سوگ «بازنگری هویت خود برای ادغام واقعیت فقدان و امکان توسعه اهداف جدید، نقشهای زندگی و پیوندهای مستقل از متوفی» است.
به عبارتی این مدل در درمان سوگ بیشتر به این میپردازه که چطور افراد در اختلال سوگ، تلاش میکنند هویت خود را مجدد بازنگری کرده و صرفا به فرد متوفی گره نزنند و نقش های جدیدی در زندگی به عهده گیرند تا در درمان سوگ به آنها کمک کند.
این مدل دو بخش اصلی داره:
- حفظ رابطه (Relational Maintenance)
وقتی که فرد سوگ تجربه میکند، یکی از اولین واکنشها به این فقدان این است که به نحوی تلاش میکند تا رابطه را با فرد متوفی حفظ کند. این ممکن هست به شکلهای مختلفی باشد. مانند:
یادآوری خاطرات و تجربیات گذشته: مثلاً ممکن هست مدام به یاد کسی که از دست دادید بیفتید، یا حتی بعضی از چیزهایی که آن فرد میگفت یا میکرد را به یاد بیارید.
رویاهای ارتباطی: یعنی ممکن هست تصورات و تخیلاتی درباره آن فرد یا رابطه در ذهنتان شکل بگیرد، مثل اینکه تصور کنید هنوز میتوانید با آن فرد صحبت کنید.
گرفتاری در افکار و احساسات مربوط به آن فرد: فرد سوگوار ممکنه دائم درگیر احساساتی شود که به فرد از دست رفته مربوط هست، مثلاً حس گناه یا پشیمانی که چرا نتوانسته بیشتر کنار او بماند.
این مرحله بیشتر برای کسانی که هنوز نتوانستن با فقدان کنار بیایند، طبیعی است. فرد به نوعی در تلاش هست تا به رابطهای که از دست داده، پایبند بماند و هنوز احساس امنیت و آرامش حاصل از آن رابطه را در ذهن خودش پیدا کند. اما اگر کلا در این مرحله بماند یا نتواند به خوبی از این بخش عبور کند و آماده باشد ممکن است نتواند به مرحله بعدی رود یا یادآوری این موارد در مرحله بعدی او را از رشد موثر بازدارد.
- پذیرش فقدان (Acceptance of Loss)
بعد از مدتی، فرد باید با واقعیت این فقدان کنار بیاد. در این مرحله، ذهن فرد کمکم شروع میکند به پذیرش اینکه آن رابطه دیگر وجود ندارد. این پذیرش معمولاً همراه با درک عمیقتری از از دست دادنهاست. فرد ممکن است در ابتدا با مقاومت روبهرو شود، مثل احساس انکار یا عصبانیت کند از اینکه “چرا این اتفاق باید میافتاد؟”. اما کمکم این فرآیند به پذیرش و سازگاری با وضعیت جدید میرسد.
این مرحله شامل این میشود که فرد باید به نوعی خودش را با دنیای جدیدی که در آن فرد از دست رفته دیگر حضور ندارد، تطبیق دهد و ممکنه با تغییرات زیادی در سبک زندگی یا روابط دیگه همراه باشد. اما در نهایت، فردی که توانسته این پذیرش را پیدا کند، میتواند دوباره به زندگی ادامه بدهد و حتی معنای جدیدی برای ارتباطات و روابط پیدا کند
پس در این چارچوب، هویت یک فرد بهعنوان یک پیوستار از ادغام تا استقلال تصور میشود. هرچه فرد در مرحله اول بیشتر بماند دچار هویت ادغامشده میشود. هویت ادغام شده هویتی است که در آن هویت فرد سوگدیده حول یا در هم تنیده با فرد متوفی ساخته شده است. حس خود فرد، اهدافش و نقشهایش با آنچه که متعلق به فرد متوفی است، در هم تنیده است.
در مقابل، هویت مستقل هویتی است که در آن جنبههای اصلی خود بر اساس متوفی بهطور انحصاری نیست. این به این معنا نیست که فرد خود را بهطور کامل مستقل یا متمایز از فرد متوفی میداند، بلکه به این معناست که او دارای عناصر خود است که بهطور انحصاری بر اساس متوفی نیستند.
پس در درمان سوگ بهتر است که شخص را به سمت مستقل شدن هدایت کنیم . به عبارتی قصد ما این نیست که فرد بطور کل متوفی را فراموش کند. بلکه تلاش بر این است که تمام هویت خود را به شخص متوفی گره نزند و ابعاد تازه ای برای خود ایجاد کند. به عبارتی در درمان سوگ افراد سوگوار را به سمت سازماندهی مجدد یعنی تلاش برای درک جهان و جایگاه خود در آن بدون منبع دلبستگی از دست رفته باید هدایت کنیم.
راهکارهایی برای کاهش و مدیریت اختلال سوگ
دراینجا راهکاهایی برای مدیریت و درمان سوگ بیان شده که به افراد در راستای پذیرش مرگ عزیزان میتواند کمک کند. اما در کنار همه این نکات نیاز است که فرد به درمانگر مراجعه کند. این موارد عبارتنداز:
شناسایی احساسات و هیجانات
بدون در نظر گرفتن سبک دلبستگیات، اولین قدم در درمان سوگ این است که به خودت اجازه دهی احساساتت را بشناسی و ابراز کنی. اگر غمگینی، گریه کن. اگر خشمگینی، این خشم را با نوشتن یا صحبت کردن ابراز کن. اگر احساس گناه میکنی، با خودت مهربان باش و یادآوری کن که این حس، بخشی از سوگ هست.
معنادهی مجدد
در بالا درباره این صحبت کردیم که معنادهی مجدد چقدر میتواند در پذیرش مرگ عزیزان موثر واقع شود. شناسایی ارزشها، درسها یا خاطراتی که از فرد یا موقعیت از دسترفته باقی مانده است و تبدیل این سوگ به فرصت میتواند به فرد در درمان سوگ کمک کند. به عنوان مثال اگربه فرد کمک شود فقدان را بهعنوان فرصتی برای بازتعریف هویت یا کشف مسیرهای جدید زندگی ببیند بهتر می تواند با سوگ مقابله کند.
همچینین پرسیدن این سوالات برای بازیابی معنا میتواند به شخص کمک کند:
- این از دست دادن چه چیزی به من یاد داد؟
- چه ارزشها یا خاطراتی از این رابطه یا موقعیت برایم باقی مانده؟
شناسایی سبک دلبستگی
اگه شما سبک دلبستگیتون رو بشناسید بهتر میتونید در راستای درمان سوگ اقدام کنید. و راه حل های مناسب سبک خودتون رو در پیش بگیرید. به عنوان مثال:
- اگر دلبستگی اضطرابی دارید بهتره یاد بگیرید که خودتون رو آرام کنید و روی تنظیم هیجانتون کار کنید. مدیتیشن، تنفس عمیق، یا صحبت با یک دوست قابل اعتماد میتواند به شما کمک کند.
- اگر دلبستگی اجتنابی دارید، تلاش کنید با احساساتتون مواجه شوید. شاید سخت باشد، اما حتی نوشتن روزانه درباره چیزی که حس میکنید میتواند قدم اول باشد. همچنین مراجعه به درمانگر نیز میتواند به شما کمک زیادی کند.
- اگر دلبستگی آشفته دارید، بهتر است با یک درمانگر کار کنید، چون این سبک معمولاً به حمایت تخصصی بیشتری نیاز دارد.
مراجعه به تراپیست
درمانگر میتواند در درمان سوگ بسیار به شما یا شخصی که درگیر سوگ شده و میشناسیدش، کمک کند. درمانگران با رویکردEFTمیتوانند برپایه نظریه دلبستگی به فرد سوگوار کمک کنند تا هیجاناتش را تنظیم کند و به زندگی برگردد. معمولا آنها از دو تکنیک زیر نیز در فرایند پذیرش مرگ عزیزان استفاده میکنند:
توجه به هیجانات و پردازش عمیق آنها
در رویکردEFT درمانگر به افراد کمک میکند تا هیجانات سرکوبشده یا نادیدهگرفتهشده خود را شناسایی و پردازش کنند. به عبارتی در روند درمان از فرد خواسته میشود احساسات خود را درباره فرد از دسترفته بنویسد یا با یک درمانگر درباره آنها صحبت کند. این کار به تخلیه هیجانات کمک میکند. مثلاً اگر فرد خشم یا گناه را تجربه میکند، درمانگر کمک میکند تا این احساسات را به نیازهای عاطفی ریشهایتر (مثل نیاز به امنیت یا تأیید) مرتبط کند.
بازسازی پیوند عاطفی
یکی دیگر از روشهای درمان سوگ گفتگوی خیالی است. در این روش فرد تصور میکند با فرد از دسترفته میتواند صحبت کند و روبروی او نشسته اکنون. حال از او خواسته میشود که احساسات و خواستههای ناتمام خود را با شخص متوفی بیان کند. همچنین تمرکز بر خاطرات و لحظات ارزشمند با فرد از دسترفته به جای تمرکز صرف بر فقدان نیز میتواند به شخص در فرایند بازسازی و خلق معنا در روند درمان سوگ کمک کند.
اگر فرد رابطه پر تنشی با متوفی داشته اجرا روش اول یعنی بیان خواسته ها بسیار در درمان سوگ به این شخص کمک میکند و او میتواند در جهت ترمیم آسیبها گام بردارد. اگر مراجع رابطه خوبی با متوفی داشته میتوان رو دوم را بکار گرفت یعنی تلاش برای بازنگری خاطرات و از دل آنها معنای جدید بیرون کشیدن برای ساخت هویت جدیدتر میتواند به فرد در فرایند درمان کمک کند.
نکته ای که خوب است افراد در نظر داشته باشند این است که قبلا در درمان سوگ متخصصان فکر میکردند باید شخص سوگوار را به زندگی عادی برگرداند و تلاش میکردند او را قانع کنند که از فکر کردن به متوفی دست بردارد اما اکنون متناسب با هر شخص و رابطه ای که با متوفی داشته بطور منحصر به فردی نیاز است درمانگران اقدام کنند.
کلام آخر
در این مقاله از جوونه به سوگ از لنز دلبستگی نگاه کردیم و توضیحاتی درزمینه سوگ سالم و اختلال سوگ دادیم. در انتها راهکارهایی برای درمان سوگ بیان شد.
برای اطلاعات بیشتر در زمینه اختلال سوگ و درمان سوگ میتوانید منابع زیر را مطالعه کنید:
تازه ترین برگ های جوونه
تازه ترین برگ های جوونه
همه ما در زندگی اشخاص عزیزی را از دست میدهیم و از نبود آنها سوگوار میشویم. گاه حتی با از دست دادن شیء یا حیوان و گیاهی نیز سوگوار میشویم و غم تمام وجودمان را میگیرد. برخلاف تصور رایج
تا حالا شده کسی را ببینید که همیشه اولین کسی است که به دیگران کمک میکند؟ مثلاً اگر کسی وسیلهاش خراب شود، بدون لحظهای تردید پیشنهاد کمک میدهد، حتی اگر خودش کارهای مهمتری داشته باشد. یا کسی که برای
کمالگرایی به عبارتی شبیه موتور محرکی هست که همه ما انسانها از آن برخورداریم. به عبارتی تا این موتور محرک نباشد ما اقدامی نخواهیم کرد یا اضطراب انجام کاری را نخواهیم داشت. این حرکت به شمت کمال است که